من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

خیال

من این متن رو خیلی دوست دارم، خیلی وقت پیش اینو خونده بودم، حدود ۳ شهریور ۸۶، یعنی دور و بر همون روزایی که آرزو رفته بود (و هنوزم که هنوزه، از اون روز منتظر برگشتشم)، شما هم بخونین :

چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت را ازت دزدید و به جاش یک زخم همیشگی را به قلبت هدیه داد زل بزنی! و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی هنوزم دوستش داری.

چقدر سخته دلت بخواهد سرت را باز به دیواری تکیه بدهی که یک بار زیر آوارغرورش همه وجودت له شده است .

چقدر سخت است تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی .

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوستش داری .

چقدر سخته گل آرزوهاتو توباغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب بگی :

گل من باغچه نو مبارک!

جالبی این متنی که بالا گذاشتم اینه که از بلاگی بود که گفته بودم نویسنده‌اش آرزو، از اون کپی کردم،

پیش خودم به این امید دوباره دارم جون میگیرم که شاید این آرزو همون آرزوی منه، اما نمیدونم :(.

خدایا بازم خودت، هوای من تنها رو داشته باش.

آرزو به خدا دلم برات تنگ شده، آخه تا کی؟، آخه چرا من؟، دلم میخواد اونی رو که تو رو ازم گرفت خفه کنم اما نمیتونم، از خدا بدختیش رو نمیخوام، ولی میخوام که در جواب همه‌ی این بلاهایی که سر من آورد، خود خدا انتقام منو ازش بگیره.

برگرد آرزو، به خدا تنهام

و این منم، من تنها