چند روزیه که تصمیم گرفتم مبانی انیت شبکه رو یاد بگیرم ، خیلی جاها سر زدم ، خیلی سایتها رو دیدم تا بالاخره سایت هک رو برا آموزش انتخاب کردم ، اومدم ثبتنام کنم دیدم برداشتن :) با مکاتبه با ادمین سایت و لطف ایشون من عضو شدم.
تا اینجا چیز جدیدی نداشت!
از اینجا برام جالب بود که همه چیز مثل همه چیزه ، نمیدونم منظورم رو می فهمی یا نه؟
مثلا اونجا برای نفوذ باید یه اکسپلوت (تلفظ فارسشو یاد نگرفتم) داشته باشی که بعد از کامپایل اون بتونی از خطایی که در برنامههای (یا هر چیزی مثل همین) اون سایت وجود داره استفاده کنی و نفوذ کنی و این درست مثل همونه که یه بدی در ذات من وجود داره که اگه اصلاحش نکنم یه هکری به نام شیطان که خیلی چیره دسته میاد اونو کامپایل میکنه و به شل زندگی من دست پیدا میکنه بعد دیگه واویلا ، صفحه اول زندگی من دیفنس میکنه ، بعد همه میگن این همون من تنهاست؟
چند وقت پیش در وب شادی یه مطلبی رو خوندن که نتیجهگیری آخرش برام جالب اومد ، شادی عزیز گفته بود :
شاید به خاطر همین است که عاشق حقیقی خود را عاشق نمی داند، اما عاشق کذایی خود را عاشقی سینه چاک می داند!
شاید برای من نیز زندگی همینگونه باید میگذشت
شاید یکی راستمیگفت، عاشق شدن در این دوره دیگر خریداری
همه بهم میگفتن لینوکس بده! ، چون داره از فلسفه کمونیسم استفاده میکنه ، از جادی پرسیدم ، گفت : پسرجان بور حال کن که خربزه عشق کیلویی پرتقال فروش نداره! ، دیدم بازم مثل همیشه همه اشتباه میکردن.
نمیدونم چرا همه همیشه اشتباه میکنن.
یه روز همه اشتباه کردن و گفتن : برنامهنویسی بدردت نمیخوره ، برو دنبال گرافیک ، نتیجهاش این شد که الان نه برنامهنویسی بلدم نه گرافیک.
یه روز همه اشتباه کردن و گفتن : ای بابا! ، هک به چه دردت میخوره ، برو دنبال برنامهنویسی ، نتیجهاش این شد که الان نه هکرم نه برنامهنویس.
یه روز همه اشتباه کردن گفتن : چیه میخوای هاست بفروشی ، برو دنبال هک ، نتیجهاش این شد که الان حتی برای خودمم ۵ مگ فضا ندارم! و البته هکرم نشدم.
دیروز همه اشتباه کردن و بهم گفتن : فلانی! ، لینوکس چه صیغهایه ، نکنی داری کمونیسم میشی ولی این دفه جادی بهم گفت نه!
گل من!
ای کاش اون دفه که همه بهم گفتن که عشق دیگه خریداری نداره ، عالم عشاق هم یه جادی داشت که بهم میگفت : نه! ، برا اونی که بخواد داره!
تو!
الان از تمام وجودم با دستور sudo -s دارم برات می نویسم ، ای کاش میدانستی که این راه در دشت است.
تو میپنداری که من گرفتار سلطه بیلم اما تو در پناه لایسنس راه میروی ، امروز و فرداست که جیپیالی بیاید و جایت را بگیرد.
تو رفتهای ، من هنوز باور نکردهام!