داشتم همینطور تو وب میگشتم، آخه اصلا نه حوصله نوشتن دارم، نه حوصله توییت کردن و حتی نه حوصله چت کردن.
یه دفه به ذهنم اومد که ببینم برا عشق تو وب چی هست؟، برا همین مثل هر کس دیگهای که برای اولین بار میخواد به یه سایت بره کلمه Love رو نوشتم و کنترل+اینتر کردم، درس میدیدم، همه عشق رو پوچ میدونن.
نمیدونم چرا هنوز باور نکردهام!
حالم خیلی خوبه، احساس میکنم میتونم یه فیل ۶۰ تنی رو بلند کنم، صدای بارون که به پشت پنجره میخوره بهم احساس خوبی داده، دلم برای شادی تنگ شده بود، براش نظر دادم، تو میل باکسم ۱۲۰ ایمیل بود، با حوصله همش رو خوندم، قالب بلاگم خراب شده بهش خندیدم، دلم میخواد برم یه لیوان آب پرتقال رو با صدای تمام قورت بکشم و من خوبم!
آرزوی من!
ای کاش تو بودی تا در این حال خوبم با هم به تماشای یه فیل ۶۰ تنی در زیر بارون میشستیم و با هم برای شادی نظر میفرستادیم، با هم میلم رو چک میکردیم و با هم به قالب بلاگم می خندیدیم و ای کاش میشد که با هم دوباره آب پرتقال میخوردیم و تو کجایی؟
آرزوی از دست رفتهام ...
در این دنیا همهی خوبیها رنگ تو را دارند و همه با نام تو بهترینها را میخواهند، اما من، منِ تنها، آیا انصاف است که تو را نداشته باشم؟
آرزو ،کاش بر میگشتی ...
تمام آرزویم بازگشت توست.
و من خوبم!