من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

روزگاری و روز گاری

دقیقا خودم نشسته ام دارم پست های وبلاگ رو دونه به دونه میخونم و خاطره هام رو مرور میکنم، خیلی چیزها برام زنده شد و علاوه بر اون خیلی چیزها رو فهمیدم.

یاد روزایی که شخصی به نام آرزو رو دوست داشتم (و البته بین خودمون بمونه دارم)، یاد روزایی که نفهمیدن اینکه من کیم برام خیلی مهم بوده، یاد روزایی که بچه گونه مینوشتم و ... .

فهمیدم که همه چیز اون جوری نیست که من می بینم، فهمیدم که خیلی از عکس های وبلاگم به علت نامردی گیگاایمیج دیگه باز نمیشه (از رو سرورش پاک شده)، فهمیدم که دنیا چقدر ناجوانمردانه قشنگه و ... .

و یه چیز دیگه که دیشب فهمیدم اینه که آرزو عقد کرده و الان دقیقا من ، به قول معروف :

خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است                    

                    کارم از گریه گذشته است، بدان میخندم

حالا جالب اینجاست که امیدی هم نداشتم ولی باز کار دله دیگه.



برنامه کاریمم اینه که الان میرم یه سر فرندفید، بعدم میرم سر درس، فک کنم فقط فعلا تنها امید زندگیم همین درس باشه.

شما هم دعا کنید.


خدا را برای داده هایمان عبادت کنیم، نه داشته هایمان.

خیال

من این متن رو خیلی دوست دارم، خیلی وقت پیش اینو خونده بودم، حدود ۳ شهریور ۸۶، یعنی دور و بر همون روزایی که آرزو رفته بود (و هنوزم که هنوزه، از اون روز منتظر برگشتشم)، شما هم بخونین :

چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت را ازت دزدید و به جاش یک زخم همیشگی را به قلبت هدیه داد زل بزنی! و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی هنوزم دوستش داری.

چقدر سخته دلت بخواهد سرت را باز به دیواری تکیه بدهی که یک بار زیر آوارغرورش همه وجودت له شده است .

چقدر سخت است تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی .

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوستش داری .

چقدر سخته گل آرزوهاتو توباغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب بگی :

گل من باغچه نو مبارک!

جالبی این متنی که بالا گذاشتم اینه که از بلاگی بود که گفته بودم نویسنده‌اش آرزو، از اون کپی کردم،

پیش خودم به این امید دوباره دارم جون میگیرم که شاید این آرزو همون آرزوی منه، اما نمیدونم :(.

خدایا بازم خودت، هوای من تنها رو داشته باش.

آرزو به خدا دلم برات تنگ شده، آخه تا کی؟، آخه چرا من؟، دلم میخواد اونی رو که تو رو ازم گرفت خفه کنم اما نمیتونم، از خدا بدختیش رو نمیخوام، ولی میخوام که در جواب همه‌ی این بلاهایی که سر من آورد، خود خدا انتقام منو ازش بگیره.

برگرد آرزو، به خدا تنهام

و این منم، من تنها

برگشته!

کی میگه زندگی دکمه برگشت نداره؟

کی میگه اگه یه روز از عمرت رفت، اون روز با همه خاطراتش به تاریخ می پیوندن؟

من اصلا این دو تا جمله بالا رو قبول ندارم، این هفته خیلی بد بود، درست مثل هفته های بی تو بودن،

انگار خدا میخواد، اصلا ولش خدا حتما خوب برام میخواد، آخه هر چی خدا بخواد، نمیدونم چرا، ولی دلم میخواد خدا خوب برام بخواد، میدونم که خدا میخواد همونی که من میخوام، ولی از خدا میخوام که همیشه خوب بخوام.

انگار این هفته تاریک ترین هفته سال برا من بود،

انجمن به حالت قبل از کانفیگ شدنش برگشته، استاد سی به من برگشته، سفارش خرید دامینم بدون جواب برگشته، حتی موهام به چند ماه پیش برگشته.

کی میگه زندگی دکمه برگشت نداره؟

ولی نمیدونم چرا هیشکی بهم نمیگه آرزو برگشته.

به این عقیده دارم که تاریک ترین زمان شب، لحظه قبل از طلوع خورشیدِ،

ای کاش خورشید هر چه زودتر برا من طلوع کنه.

و این منم، من تنها!

دوباره دل شده هوایی

 آرزوی من

نمیدونم چرا از نوحه ها این نوحه رو خیلی دوست دارم، همونی رو که تیتر کردم، ولی برا من الان این موضوع خیلی فرق داره با هدف مداح! 

دوباره این دل شده هوایی، 

آرزوی من با آرزوی او! 

هر چند که آرزوی او آرزوی منم هست، ولی امیدوارم آرزوی من آرزوی او نباشه :| .

آرزوی من!

امشب دلم بدجور هواتو کرده، 

برگرد. 

من هنوز باور نکرده ام!

خوشخیالیمن

بعضی وقت ها هست که خیلی خوش خیالی، اونقده خوش خیال که در رویاهات همه چیز به هم می پیونده.

در رویاهات :

       به عشقت میرسی.

       زندگی آرومی داری.

       دنیا رو رنگی تر از اونی که هست می بینی.

       همه رو مثل خودت ساده فرض میکنی.

و اینجاست که انگار خیال میکنی همه چیز به هم پیوسته است فقط به خاطر تو، پس همه چیز برای تو به هم می پیوندد، حتی خوشخیالیمن!

و تازه در اینجاست که واقعیت چهره اش را به تو می نماید!

در واقعیت :

       جلوی چشمات اونی که میخوای با یکی دیگه اس.

       زندگیت طوفانی میشه.

       رنگ زشت دنیا رو می بینی.

       به گرگ بودن مردم پی میبری تا جایی که میگی : Alone-Man is king of Wolfs

درسته!

حالا که واقعیت رو می بینی همه چیز از هم دوره فقط به خاطر تو!، پس هیچ وقت هیچ چیز به هم نمیرسه، حتی خـ   ـو   ش   خـ   ـیـ   ـا   لـ   ـی   مـ   ـن.

و درد اینجاست،

این که نرسیدن هیچ چیز به هیچ چیز را تقصیر خود بدانی.

یادته؟

نمیدونم الان چیکار میکنی ، ولی اینو میدونم که آدرس بلاگ جدیدم رو نداری ، من اینجا غریبم ، هیچ کسی دوروبرم نیست ،‌اینجا هم مثل وردپرسه ، هیشکی کار نداره تو داری چیکار میکنی!

یادته یه روز خندیدی و زیر چشم نگام کردی ، رفتی ، تا جایی که چشمم کار میکرد پژو رو دنبال کرد ، ای کاش کارخونه میدونست که تمام زندگی من در اون محصول لعنتیش داره میره ، برای اولین بار اونروز آرزو کردم که ای کاش بابات ژیان داشت!!! ، تا حداقل برا چندثانیه هم که شده بیشتر میدیدمت.

ای کاش بابات اصلا ماشین نداشت ، ای کاش یادت میموند که من تنهایی هم هست ...

هنوز یادته؟