من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

من تنها

دانشجوی ریاضی کاربردی علاقه‌مند به همه چی

بحث بر سر وجود خدا - قسمت ۱

اونوقتایی که فیلم الیاس (اغما بود اسم فیلمش فک کنم) رو از شبکه یک تو ماه رمضون نشون میداد، وقتی میدیدم که چطور شیطون داره قدم به قدم دکتر رو از راه به در میبره اصلا باورم نمیشد،

حکایت تیتر این پست منم همینه،

بحث بر سر وجود خدا.


اصلا خدا هست؟

اگه خدا هست پس چرا من هرچی ازش آرزو رو خواستم بهم هیچ محلی نذاشت؟

این چه خداییه که من نمی بینمش؟

اصلا این چه خداییه که من نمیتونم باهاش حرف بزنم؟

از کجا معلوم خدا ساخته دست چهارتا آدم نباشه که میخواستم با ساختن اون شروع به پول در آوردن از بالای منبر کنن؟


ببین آرزو!

تو منو از یه بچه آروم و بی سر و صدا (انصاف باید داشته باشم آخه، من هیچ وقت بی سر و صدا نبودم، هرجا بودم اونجا رو ترکوندم، ولی هیچ وقت تا این حد نبودم که تو وجود خدا و پیغمبر و علی شک کنم) به کجا کشوندی آخه ...

اینه رسمش؟

حالا به خاطر تو باورم شده که خدا نیست،


ولی یه کورسویی ته قلبم میگه هست، خیلی ضعیفه، ولی میگه خدا هست.


نمیخوام آدمی باشم که کورکورانه یه چیز رو قبول کنم، قدیما نهج البلاغه رو دوست داشتم و خیلی بهش ور میرفتم، فک کنم تنها علی بتونه جواب سوالای منو بده.

اینجا دو حالت پیش میاد،

یا من جوابم رو از علی می گیرم و اعتقاده به خدا از اونی که بود قوی‌تر میشه.

یا نمی گیرم و مطمئن میشم که خدا نیست.


سوالایی که دنبال جوابش تو نهج البلاغه و قرآن دنبال اونا خواهم گشت :

۱ . خدا هست؟

۲ . این چه خداییه که من نمی بینمش؟

۳ . چرا خدا هر چی بهش گفتم آرزو، بهم جواب نداد؟


شاید سوالا یه کم خنده دار باشن، ولی من تا جایی که میشد قابل فهم و آسونشون کردم.

Be Carefull

from now, i'm going to service all bad server,
from now, alone-man can access to all server,
i'm alone, but no die,
i get life from die-angel,
be carefull!

شاید برای همیشه

بعضی وقتا کارایی میکنی تو زندگیت، پیش خودت میگی چقدر کار من اشتباه بوده، حالا جالبیش به اینجاست که چند وقت بعدش یکی دیگه شروع میکنه همون کاری که تو میکردی و اونقت تو به اون حسرت میخوری.

این قضیه من‌ تنها هم همینه، خیلی دوس دارم این اسمو، ولی دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم، چون معنی زندگی برام عوض شده،

دیگه از این شعرای "آری، تا عشق بود زنده، سهل است همه احرارها" (شعر از متا افلاطون)، هیچی حالیم نمیشه، دیگه زندگی همش شده برام پول!، خوب چیکار میشه کرد؟

وقتی اونی که میخوایش و داری به خاطرش، دین و ایمون و زندگی و هر چی که داری از دست میدی میره دنبال پول، خوب تو هم باید بری دنبال پول، به قول شاعر : "به جهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست".

البته بعضی از کج‌اندیشان این شعر رو بد معنی کردن، معنی درستش اینه که "هر چی اون میخواد منم میخوام".

سوم اینکه خدا همه‌ی مردم و علی الخصوص مردم دربند و مظلوم غزه ایران رو از چنگ استکبار کبیر (اگه گفتین این به کی اشاره داره؟، آخرش میگن شاه)، رهایی بخشد که حداقل اگه اون نبود یارو باباش پولدار نبود و شاید خودش هم دنبال پول نمیرفت.



پنجم اینکه با توجه به ششم که در بند اول قسمت چهل و هشتم اشاره شد، دیگه شاید من تنها آپ نشه و شایدم هر روز آپ شه، این بستگی داره به این که در تعارض شخصیتی پیش آمده در کلان هنجارهای وجودی اشخص شخص شخیص اینجانب چه به هم بپیوندد، اینکه این باشه دفترچه خاطراتی برا که آره یه روز آرزو رو میخواستم (که البته الان دوسش دارم، دیگه عاشقش نیستم، چون که زیرا) و اونم با تمام وجود منو بن کرد و یا اینکه اینو پاک کنم چون باعث رفتن آبروی چندین و چند سالم میشه (که البته متفکر بزرگ همه قرون و اعصار، متا افلاطون (متا = من تنها) میگه هیچ وقت اون چیزی رو که دوست داری کتمون نکن، همه‌ی ابنا بشر اونی که تو میخوای رو میخوان ولی جرات گفتنش رو ندارن).

حالا مونده که شاید برا همیشه بنویسم و شاید برا همیشه نه!

یک شاید برای همیشه.